به وب سایت روستای صومعه علیا خوش امدید

جدیدترین اخبار و مطالب مربوط به روستای صومعه علیا را در این سایت مشاهده کنید

وجه تسمیه اسامی کشور بروانان

نوشته شده توسط: مهدی حاتمی در ۲۹ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۱۷:۴۱
دسته بندی:  تاریخ بروانان و سوما» مقدمه تاریخ سوما

 

برایپرداختن به معانی یک واژه و عبارت می توان منابع مختلف را جستجو نمود ولی برخی واژه ها درزبانهای مختلف یافت مشترکند و این امر موضوع را پیچیده می نماید. ما برای توضیح اسامی منطقه باروی علاوه بر منابع فارسی باستان بایستی زبان ترکی آذری را نیز مورد توجه قرار دهیم. منطقه باروی یکی از نقاط مهم در سیر تحولات ایران است. یکی از مهمترین مشخصه های هویتی هر منطقه اسم آن است. این اسامی که اکثر آنها باستانی هستند بصورت گنجینه ای از معارف گوناگون ادبی،تاریخی،فلسفی و اسطوره شناسی هستند که غبار زمان بصورت پوششی از رمز و رازها بر آنها پرده افکنده است و اگر این پرده گشوده گردد، نور روشنی بخش این گنجینه های درخشان افق های تاریک ذهن ما را روشن می سازد و ما را به ریشه های فرهنگی خویش راهنمایی می کند.

اسامی قدیمی شهرها و آبادیها و رودها که بصورت شفاهی و سینه به سینه و بدون تحریف به ما رسیده اند از مهم ترین اسناد تاریخ و فرهنگ و زبان گذشته های دور نیاکان ما می باشند. انتخاب اسم بر اساس واژه های رایج یک زبان میباشد و مطالعه

فرهنگ و تاریخ هیچ قوم و ملتی بدون مطالعه زبان آن قوم میسر نخواهد بود و برای این منظور اسامی موجود در هر زبان به عنوان یک رکن ،نقش اساسی دارد.

بطور کلی اسامی،بیانگر سطح تفکر و نوع بینش افراد به وجود آورنده ی آن نسبت به خود، طبیعت پیرامون و نیروهای خارج از طبیعت می باشد. برای درک بهتر توضیحات اسامی نقشه ذیل را که از روستاهای میانه با مطابقت با روایات آشوری تهیه شده است باید مورد توجه قرار داد.

1-  باروانان(Barvanan):

 

این واژه به صورتهای تل بار ،بارواناکا ، بیت بارا، بیت باروا، بارواتا، پات ,بان , بروانان،باروی،بارتا،بوری ، ور ، بارناکا و ورکا در منابع مختلف ثبت شده است.

واژه باروانان یا بروانان از نظر لغوی از قسمتهای بر یا بار +وان+ان تشکیل شده است. بار در زبان فارسی دارای معانی مختلفی می باشد . در یک حالت بار به معنی قلعه و بارو می باشد و در این حالت شکل تغییر یافته واژه ور(Var) می باشد. در تحول فارسی باستان حرف ب (B) تغییر یافته حرف و (V) می باشد. بایستی به این نکته توجه نمود که حرف و (V) در زبان فارسی باستان وجود نداشته و تلفظ آن بصورت ا‘(OU) بوده است. . بار در زبان ترکی نیز به معنی دفاع کردن و حفاظت کردن و حمایت کردن آمده است.

بیتی از شاهنامه :

           به دهلیز او رستم آواز   داد               که: خواب تو خوش باد و گردانت شاد

         بخفتی تو بر گاه و بیژن به چاه               مگر باره دیدی از آهن به راه

یا

           به تنگی نداد ایچ سهراب دل                     فرود آمد از باره شاداب دل

در ابیات فوق باره به معنی بارو و دیوار به کار رفته است.

بار به معنی دستوری در آمدن به نزد پادشاهان است. واژه همتای آن در زبان پهلوی هندمانیه handemanihe بوده است ، ریختی مصدری از هندمان handeman به معنی بار و حضور است.در پهلوی بارسالار و پرده دار نیز هندمانگر handemagar خوانده می شده است (نامه باستان-جلال الدین کزازی-ج 2 ص169). بدین منوال در کاخها و تالارهای پادشاهان محل اجتماع سفرا و مهمانان بار نامیده می شود و در این معنی بار در واژه بارگاه نیز وجود دارد.  

در شاهنامه فردوسی در بخش مربوط به پادشاهی نوذر :

                 به تخت منوچهر بر، بار داد               بخواند انجمن را و دینار داد.

                   بر این بر نیامد بسی روزگار             که بیدادگر شد سر شهریار.

در بیت فوق بار به معنی پذیرفتن مهمانان در بارگاه قصر می باشد.

همچنین این واژه چنانچه بصورت باره به کار رود معنی اسب و مرکب را می دهد در چند بیتی از شاهنامه چنین آمده است :

           بر آن باره خسروی بر نشست         کمر بست و بگرفت گرزش به دست.

یا

           پیاده- بدو گفت: چون آمدی                 که بی باره و رهنمون آمدی

که منظور از باره اسب می باشد.

.

یکی از خدایان آریایی ورونه یا وارونا نام دارد. با توجه به قاعده تبدیل و به ب نام خدای آریاییان به باروانا نیز قابل تفسیر است. یک صفحه مفرغی که در کوهدشت لرستان به دست آمده است و سه شکل آسمانی بر روی آن نقش شده است. دو شکل که در قسمت فوقانی این صفحه یعنی قسمتی که تشکیل آسمان را می دهد نقش شده احتمالا همان میترا یا مهر و وارونا هستند. مهر یا میترا با گاومیش که سمبل عالم لایتنهاهی است و وارونا(باروانا) با آتشکده چهارگوش و کوچک خود دیده میشود. در پایین این منظره فضا قرار دارد که بر آن ایندرا و ودیک ماروتاس خدای قدرت توفان و جنگ دیده میشود. وجود تصویر آتشکده باروانا در روی یک لوح مربوط به زاگرس جنوبی بسیار می تواند با اهمیت باشد.

زمانی که بار به معنی دفاع کردن و نگهبان به کار رود معادل پات و پاد و بان در زبان پارسی دوره اشکانی خواهد بود.

واژه وان به معنی استخر ، چشمه و برکه بوده و دریاچه وان در ترکیه و چشمه هایی بنام ششوان به معنی شش چشمه می باشد. پسوند (ان) در زبان فارسی علامت جمع بوده و در زبان ترکی بیان کننده جا و مکان،کثرت و محل اجتماع می باشد.

با توضیحات بالا می توان معانی مختلفی را برای واژه باروانان ارائه نمود. معانی مختلف این واژه باعث ایجاد نامها و تفاسیر گوناگون در خصوص نام شهر باروانان شده است. نام این شهر در دوره های مختلف تاریخی و در منابع تاریخی بصورت بارا،باروانا،هند مان، شیز، فرااسپه ،ورا ،آتورپارت ،آذرگشسب و ورکا یاد شده است.

بنابراین معنی لغوی باروانان ،مکان دژها و دریاچه ها(برکه ها) و محل اجتماع خواهد بود. احتمالا نام اولیه این منطقه بارا بوده و در دوره ای که در بالای دژ استخری(وان)ساخته شده نام این دژ بصورت باروانا در آمده است.

معانی دیگری نیز برای بار ذکر شده است که عبارتند از بلندی و پشته ، میوه و ثمر ، رنج و زحمت ، بار و دفعه ، کنار و ساحل و محوطه و ملک

بارا در اوستا

با توجه به تعلق تاریخی این شهر باستانی به دوره دین زرتشت و آتشکده آتورباد و آتشکده آذرگشسب به طور قطع بایستی سرنخهای تاریخی آن را در اوستا جستجو نمود. در وندیداد بارا کشور ایرانیان اولیه است که بنام آیرانویج نیز نامیده شده است. شروع ساخت این شهر به جمشید پادشاه اسطوره ای ایران نسبت داده میشود. در اوستا ور یا باروی (Barvi) به معنی دژ زیر زمینی است که توسط جمشید شاه اسطوره ای ایران برای نجات بشر از طوفان مرکوسان (طوفان برف و یخ) ساخته شده است. توضیحات کامل ور (Var) جمشید را در مبحث ایرانویچ آورده شده است. در گاثه های اوستا که از نخستین بخشهای اوستا و منسوب به خود زرتشت میباشد از سرزمین بوری(باری) به عنوان وطن اژی دهاک یاد شده است که بسیاری از مورخان به دلیل عدم یافتن محل جغرافیایی آن را بابل دانسته اند که احتمالا معادل بابیلوی کشور همسایه بارا می باشد .

 

 

بارا خانه گرکها به روایت عیلامیان

شیلهاک اینشوشیناک در حدود 1151-1165 قبل از میلاد برادر کوتیر ناخونته بزرگترین فرمانروای عیلام بوده و روزگار پادشاهی وی منتهای دستاوردهای سیاسی عیلام بوده است.کتیبه ای که در اواخر پادشاهی او نوشته شده است پاره ای از فتوحات او را در منتها الیه شمال آشور مشخص می نماید.

نگارنده کتیبه عیلامی هشت گروه از شهرهای متصرف شده را ذکر کرده و در گروه ششم از این اسامی که مشخص می کند به سرزمین کاسیها رسیده اند به بیت باری ختم می شود.آنها از بیت باری به عنوان خانه گرگها یاد نموده اند.

بارا در منابع آشوری

آشور ناسیراپال به سال 881 ق.م از قلع وقمع چند کشور کوچک زاموایی خبر       می دهد که تل بارا در آن قرارداشته است.

در لشکر کشیهای سمرامیس ملکه آشور و تیگلت پیلسر دوم و سارگون دوم ، نمرود و اسرحدون به کرات از باروانان یاد شده است.

سارگون دوم در حمله خود به سرزمین های مادی به کشور ذیکیرتو محل حکومت دیااکو رسیده و در آنجا از دژ باروانا یاد نموده است.

آسر حدون آخرین پادشاه آشور زمانی که ماد قدرت گرفت و هوخشتره قیام نمود در نوشته ای محل قیام را بارناکا(باروناکا) معرفی می نماید : بارناکا دشمن حیله گر وساکنان تیلآشوری که نامش در دهان مردم مخرانو پیتانو « پادیر » است را پایمال کردم . در اشاره آسرحدون بارناکا همان باروناکای کتیبه های آشوری و پیتانو همان پادیر مشهور در کتیبه هاست. و احتمالا منظور از تیل آشوری، تل آشوری است که تل باروانا را بصورت نام آشوری یاد نموده است.

بارا در منابع اورارتویی

اورارتوییان نیز در دوره پادشاهی آرگیشتی اول و ساردوری در قرن هشتم ق.م چندین بار به ماننا و ماد حمله و از کشور بارواتا(Baruta) نام برده اند که (تا )پسوند مکان اورارتویی بخش دوم باروتا می باشد . همچنین ایشان از کشور بابیلو در نزدیکی کشور باروتا نام برده اند که احتمالا در سمت غربی بارا قرار داشته است.

باروی در منابع هخامنشی

با توجه به اینکه از نظر آشوریان این منطقه معادل کشور ذکیرتو می باشد بنابراین میتوان به قطع استنباط رد که قیام فرورتیش ساگارتی در این محل وقوع یافته است . برخی از مورخان و محققان گئوماته را مغ مادی دانسته اند که برای احیای حکومت مادها قیام نمود . در کتیبه بیستون در خصوص ترجمه واژه پیشیاهواده محل قیام گئومات تعابیر مختلفی ارائه شده است. محققان این واژه را میهن نیاکان یا الواح بارو و بایگانی نوشته ها تعبیر می کنند و در ترجمه آرامی به شکل بارتا نگاشته شده است که به احتمال ضعیف شاید دژ بارا باشد. بارتای مذکور در کتیبه بیستون مشابه   بارواتای اورارتویی است. بسیاری از محققان خط و هنر هخامنشی را تقلیدی از اورارتویی می دانند .

در ترجمه ایلامی نیز پیشیا هواده الواح بارو ذکر شده که آن نیز اسم باروی را در خود دارد. ایلامیان باروی را می شناخته اند و در قرن دوازده قبل از میلاد به این منطقه لشکر کشی و این ناحیه را میهن کوتیان و کاسیان نامیده و از تل باری به عنوان خانه گرگها یاد نموده اند.

باروی در منابع اسلامی

استخری مورخ اسلامی قرن سوم هجری قمری در کتاب ممالک المسالک از بروانان به عنوان یکی از شهرهای مهم آذربایجان نام می برد . همچنین در تاریخ طبری ورکا و کوس زادگاه حضرت ابراهیم معرفی شده است.ورکا همان کلمه ور است که پسوند مکان (کا) به آن اضافه شده است.

باروی در منابع یونانی

یونانیان با ورود خود به ایران که با هجوم اسکندر همراه بود به غیر از آذربایجان همه بخشهای ایران را تصرف نمودند. به گفته مورخان یونانی در آن زمان حاکم آذربایجان شخصی بنام آتروپات بود که اسکندر او را در مقام خود ابقا نمود. پولی نیوس مورخ رومی به محل تولد زرتشت اشاره می کند که در پروکونه سوس می زیسته است .

پروکونه- بروکونه یا باروکانه از دو قسمت بارو + کانه تشکیل شده که قسمت دوم پسوند مکان کردی (آشوری)میباشد و سوس احتمالا کوس به معنی قوم کاس و ترکیب عبارت باروکانه کوس به معنی باروی کاسی می باشد. کتسیاس از بارکانیا نام برده و محل آن را در ماد ذکر کرده است.بارکانیا از وارکانای پارسی باستان مشتق شده است.در اوستا هرکانا(بارکانا) سرزمین گرگها نامیده شده است. دیودور سیسیلی نیز در کتاب کتابخانه تاریخی از قول گتزیاس از سرزمین های تصرف شده به دست نینوس آشوری به نام بارکانیان اشاره نموده است. گزنفون در کوروشنامه خود مکرر از هرکانه نام برده و مکان آن را در غرب ایران و ماد تعیین می کند.لشکریان هرکانه(بارکانیا)از دسته سربازان کوروش در جنگهای مختلف بوده اند.گئوباروا فرمانده سپاهیان کوروش در فتح بابل و سرکرده سربازان گوتی احتمالا از این ناحیه بوده و اسم او باروا را در خود دارد. به گفته نیکولای دمشقی شخصی به نام ارتسیر در عهد آستیاک ساتراپ هرکانه بوده و بعدها جزو نزدیکان کمبوجیه دوم در آمده است.

2- میانا-می آنا(میانه)

میانه در جنوب شرقی آذربایجان قرار گرفته و حدود 4624 کیلومتر مربع وسعت دارد از شمال به شهرستان های سراب و اردبیل، از شرق به شهرستان خلخال ، از جنوب به استان زنجان و از غرب به شهرستان های تبریز و هشترود محدود است. شهرستان میانه بین دو رشته کوه بزقوش در شمال و قاپلان در جنوب قرار گرفته است . میانه در یک جلگه وسیع قرار دارد، آب و هوایش در نواحی کوهستانی زمستان های سرد و پر برف و تابستان های معتدل و در نواحی جلگه ای زمستان های ملایم و تابستان گرم دارد.

رودهای مهم میانه عبارتند از : قیزیل اوزن،ای دوغموش،میانه چایی، قرنقو ، قره چای، آق چای،ایشلن و کندوان و گرمرود.

شهرستان میانه در 37 درجه و 25 دقیقه عرض شمالی و 47 درجه و 43 دقیقه شرقی و در ارتفاع 1100 متری از سطح دریا و بر سر راه تبریز تهران و به فاصله 400 کیلومتری تهران قرار داشته و دروازه آذربایجان نامیده می شود و جنوبی ترین شهر آذربایجان و همسایه زنجان است. میانه در زبان محاوره میانا نامیده شده و اسم آن از بازمانده تمدن ماننا می باشد.دارای مناطق باستانی شگفتی از ایران است که بیشتر آنها ناشناخته مانده است.کوهها ی سترگ و مرتفعی دارد که قلاع تسخیر ناپذیر فراوانی در آنها وجود دارد و اکثرا به قیز قلعه سی مشهورند که به معنی قلعه دختر و استعاره از تسخیر ناپذیری است. تمدن ماننا که تاثیر فراوانی بر هنر و صنعت امپراطوری ماد و هخامنشی داشت از این حوزه متولد شده است. در چند سال گذشته یک مجسمه بز کوهی در منطقه پیدا و به موزه تبریز منتقل شده است که قدمت آن به هفت هزار سال می رسد.

واژه میانا از نظر لغوی از دو قسمت می یا مای + آنا تشکیل شده است. می در زبان سومری به مجموعه قوانین آنها اطلاق می شد. در متون تاریخی اسلامی مای صورت دیگری از واژه ماد دانسته شده است و اگر جایز باشیم این تعبیر را بکار بریم می آنا به معنی مادر قوانین و مای آنا به معنی خاستگاه ماد یا مادر ماد معنی خواهد داد. بر طبق متون کتیبه های آشوری و استدلال دیاکونوف در حوضه جغرافیایی میانه نظام سیاسی ذکیرتو و آندیا بوده است و در بخش سفلای رود قیزیل اوزن سرزمین دیوک یا دیااکو وجود داشته است بحث های تکمیلی در این خصوص در فصل مربوط به مادها آورده شده است.

بر اساس نوشته های جغرافی دانان اسلامی چون استخری،ابن حوقل و ... شهر میانه از سوابق تاریخی درخشانی برخوردار است. به نوشته حمدالله مستوفی شهر میانه در حملات مغولها به کلی ویران شد و مجددا در ادوار بعدی رو به آبادی نهاد.

3- تارماکیس

تارماکیس نام دژی بوده است در شرق دریاچه ارومیه که سارگن دوم به سال 714 ق.م در نزدیکی شهری بنام اوشکایا(اوچ قایا) از آن یاد نموده است که در سرزمین قبیله دالیان بوده و به احتمال قوی همان تبریز است . در دوره های بعدی به نامهای تبرمئس,تابیپس,ته ورئش ,ته وره ژ,دارویژ,تورا یا تروا و توریز و ... نامیده شده است. در حدود سالهای 700 قبل از میلاد قبایل سکایی به این نواحی هجوم آورده و در آن نواحی اسکان یافتند نام شهر اشکایا یا اسکوی کنونی بازمانده دوران سکاها دانسته شده است. سیت ها یا سکاها به قولی همان تورانی های اوستا و شاهنامه می باشند. با این تفسیر نام شهر تبریز بصورت تاروئی یا تورائی مربوط به دوره هجوم سکاها بوده و در مقام اتحاد با اورارتوییان در آن دوره تاریخی همان تورانیها هستند. طبق نوشته هرودوت سکاها از شمال رود ارس به ایران نفوذ کرده و به مدت 28 سال بر مادها غلبه یافتند. توضیحات بیشتر در این خصوص در مبحث تورانیان آورده شده است.  

4 آرازبیا

نام قلعه ای بوده است در شمال سرزمین های ماننایی و هم مرز با اورارتو که سارگن دوم به سال 714 ق.م در حمله خود به اورارتو از آن یاد نموده است. با و بار در زبان ترکی آذری به معنی دفاع کردن و قلعه می باشد. در پارسی باستان نیز با و بار به همین معنی به کار می رود . نام ناحیه کنونی ارسبار یا ارسباران به معنی قلعه های ارس یا آراز در نزدیکی رود ارس از همان سرزمین باستانی مذکور در روایت سارگن دوم بنام آرازبیا به جا مانده است.

 

 

 

5- الخوی

شهری بوده است بسیار آباد که سارگن دوم و اورارتوئیان از آن یاد نموده اند. الخوی به دارنده ثروت معنی شده است و از متون آشوری بر می آید که دارای آبادیهای فراوان بوده و سرشار از انبارهای غله بوده است که به دست آشوریان غارت گردید.

 

5- بابیلو(کوریندوسیت):

بابل نام مهمی در فرهنگ و جغرافیای بشر است و همه با شنیدن این نام ناخودآگاه به شهر باستانی واقع در بین النهرین توجه می نمایند . این نام در اساطیر ایران باستان نیز منعکس شده و به عنوان مکان حکومت کیانیان به کار رفته است. با ترجمه متون آشوری و اورارتویی که هم دوره با مادها در ایران بودند و برخوردهای متعددی بین این سه حکومت سیاسی آن دوران رخ داده است به نامی مشابه بابل برمی خوریم که بصورت بابیلو ثبت شده است . ساردوری پادشاه اورارتوبه سال 755 ق.م به هجوم به مناطق جنوب شرقی سرزمین خود به شرق دریاچه ارومیه رسیده و در این لشگرکشیها از کشور مانا و بابیلو در نزدیکی کشور بارواتا(بارا ایرانی) یاد نموده است. دیاکونوف سعی نموده است این واژه را با نام بابل بین النهرین ارتباط دهد و سعی دارد محل آن را درنزدیکی نامرو مکان یابی نماید که با توجه به محدوده کشور اورارتو قابل دفاع نیست. کریستین سن در کتاب کیانیان می گوید که در متون اوستایی در فصل 32 از نسخه بندهشن که راجع به مساکن و قصور کیانیان است از کاخ ور جم در بابل که آنرا کوریندوسیت می نامند ذکر شده است. این بابل که برای مسکن کیانیان ذکر شده است نه بابل بین النهرین بلکه بابل مملکت باستانی بارا یا همان بابیلو در روایت اورارتوئیان می باشد . در محدوده کشور باستانی بارا که از غرب میانه تا بستان آباد کنونی امتداد داشته است در منطقه باروانان غربی روستایی بنام غریب دوست وجود دارد که بقایای شهر باستانی و تل بزرگی بنام کول تپه در آنجا قرار دارد که احتمالا همان کوریندوسیت باستانی و بابیلو میباشد.

6- پانزوش

نام قلعه ای ماننایی بوده است در شرق دریاچه ارومیه و در بین کشور باستانی ذکیرتو و آندیا بوده است. سارگون دوم به سال 714 ق.م به کشورهای واقع در شمال غربی ایران و اورارتو حمله کرده و با تصرف کشور باستانی ذکیر تو در شمال شهر کنونی میانه برای ایجاد قدرت جبری برای حکومتهای محلی و ایجاد امنیت برای مسیر برگشت خود از اورارتو قلعه مستحکمی بین آندیا و ذکیرتو بنا نمود و آنجا را مرکز تدارکات خود نمود . مولف روستای کنونی پاوریش واقع در بخش مرکزی دهستان گرمه ی جنوبی شهرستان میانه بین روستای آنداری و ذکیر فعلی را برای این دژ مکان یابی نموده است.

7- ذکیرتو

کشوری بوده است که نام آن به کرات در کتیبه های آشوری ذکر شده است که دیاکونوف مورخ برجسته تاریخ ماد آن را در محل کنونی شهرستان میانه مکان یابی نموده است. همانگونه که در توضیح پانزوش و آنداری گفته شده است این سه کشور همسایه هم بوده اند و با عنایت به این ویژگی روستای کنونی ذکیر در بخش کندوان دهستان گرمه ی شمالی شهرستان میانه را میتوان معادل این محل به معنای اخص آن دانست. در شورش سه سرکرده مادی بر علیه آشوریان متاتی فرمانروای ذکیرتو بوده است که با دیااکو و باگداتو اویشداشی متحد بودند.

8- دیوک

نام حاکم مادی بوده است که اولین قیام علیه آشوریان را ترتیب داد و با همدستی بگداتوی اوئیشدیش و متاتی ذکیرتویی بر علیه آزا(آتسا یا آتوسا) فرمانروای ماننا که از طرف آشور حمایت می شد خروج نمودند. نام دیوک را هرودوت مورخ یونانی به عنوان بنیانگذار امپراطوری ماد یاد نموده است ولی این استدلال او با یافته های جدید که از ترجمه متن کهن آشوری به دست آمده نقض شده است و مشخص گردیده است که دیوک حاکمی از طرف ماننا در سرزمینی در همسایگی ذکیرتو و آندیا و اوئیش دیش بوده است. در بخش کاغذکنان فعلی بین میانه و زنجان در کنار رود آند که به رود قزل اوزن می ریزد روستایی بنام دیوش(دیوچ) وجود دارد که با توجه به شواهد بسیار جغرافیایی و ارتباط اسامی ذکیر و آندیا و قیزیل بوندا و پانزوش و ماد آباد زنجان احتمالا نام این روستا برگرفته از محل زندگی دیااکو باشد که کتیبه های آشوری بصورت دیوک یا دیوش یاداشت نموده اند.

9- آنداری

آنداری اسمی مرکب است که از نظر لغوی از دو قسمت (آند) و( آری) تشکیل شده است. آند در زبان آذری به معنی قسم و سوگند است و آر به معنی مرد و جوانمرد می باشد . آشوریان در حملات خود در شرق دریاچه ارومیه از دژی بنام آندیا و آندراپاتیانو نام برده اند که مولف مکان آنها را معادل روستای کنونی آنداری و آند آباد بین شهرستان میانه و زنجان شناسایی نموده است.

10-کیندائو

نام قلعه ای بوده است در سرزمینهای مادی که همراه با اسامی بسیاری که در شرق دریاچه ارومیه نام برده شده اند به این اسم برمی خوریم. برای این قلعه در حوضه کشور باستانی ذکیرتو (شمال میانه فعلی) می توان بخش کندوان را شناسایی نمود. کن(کین) در زبان ترکی آذری به معنی روستا می باشد و در عهد باستان به معنی شهر نیز به کار رفته است نام شهر تاشکند نیز این واژه را در خود دارد. تاش به معنی سنگ بوده و تاشکندبه معنی شهر سنگ میباشد.

11- بزگوش (بزگشن)

بزگوش یک رشته از کوههایی است که در نزدیکی گردنه نیر در اردبیل از سلسله جبال البرز جدا شده وتا نزدیکی بستان آباد کشیده می شود و در حدفاصل شهرستان میانه و اردبیل و سراب واقع شده است این رشته کوه منبع آبادانی درمنطقه باروانان و اطراف می باشد. این رشته کوه در مرتفع ترین نقطه دارای ارتفاعی حدود 3300 متر بوده و به مانند دیواره ای مرتفع و به هم پیوسته عمل می نماید. رودخانه های متعددی از دامنه های آن به سمت جنوب سرازیر شده و باغات فراوان این ناحیه را آبیاری می کند. دارای مراتع بسیار غنی بوده و دارای زیباترین وبکرترین مناطق کوهستانی آذربایجان و ایران می باشد که ناشناخته مانده است . این منطقه یکی از خوش آب و هواترین نقاط جهان است و بهترین شرایط برای زندگی را پدید آورده است. شرایط آب و هوایی به گونه ای است که آفت و امراض انسانی گیاهی و حیوانی در حداقل ممکن قرار دارد .منابع آب فراوان بوده وچشمه سارهای زیادی از کوهها، مزارع و باغات می جوشد.دامنه های بزگوش در عهد باستان به دلیل غنی بودن مراتع آن دارای گله های اسب فراوان بوده است که از عهد باستان برای تجهیز ارتشهای حکومتهای محلی و امپراطوری ماد و بین النهرین و آشور از آن اسب ها استفاده می نمودند وجود این اسبها یکی از جاذبه های مهم در کشاندن بیگانگان به این ناحیه بوده است.

بر طبق نظر زمین شناسان رشته کوه بزگوش دارای قله های آتشفانی بوده و بیشتر سنگهای آن حاصل فعالیت آتشفشانی قله های آن می باشد.

در زبان و اساطیر ترکان واژه بوز به معنی آتش و خورشید معنی شده است. کش ، کوش و کئش همگی اشکال تلفظی هم بوده و معنی آن کوه می باشد مثل هندوکوش که معادل هندوکوه است. کوشن و کاشن در منطقه باروی به معنی صحرا و مراتع کوهستانی می باشد. بنابراین بزگوش یا بزکوش به معنی کوه آتش خواهد بود که شاید به علت آتشفشانهای آن به این نام نامیده شده است. در زبان فارسی باستان گشن به معنی نر به کار رفته است که در این صورت بزگشن به معنی بز نر نیزخواهد بود. از طرفی در زبان پارسی باستان دوره اشکانی پازن یا پازند به معنی بز نر معنی شده است و در متون تاریخی دره اسلامی پازن نام کوهی است که زرتشت پیامبر ایرانی الهامات دینی خود را در بالای آن کوه از اهورامزدا دریافت می کند.

در اساطیر ایرانی از کوهی بنام بغ گر نام برده شده است که شباهت بسیاری به بغ کش و بزکش دارد بغ به معنی خدا و گر به معنی کوه است و معنی ترکیبی آن کوه خدا معنی می دهد. این کوه در تحولات ایران نقش مهمی را داشته و در شاهنامه فردوسی در چند موضع از آن یاد شده است. در گذر از هفت خوان رستم و گرفتار شدن اولاد به دست او نام بزگوش چنین آمده است :

 

بدین   رزم سازی   و   این   کارکرد                   نه خوب است با دیو پیکار کرد

از آن بگذری سنگلاخ است و دشت                     که آهو بر آن ره نیارد گذشت

  کنارنگ   دیوی   نگهبان     اوی                         همه نره دیوان به فرمان اوی

وز آن بگذری آب و رود است پیش                     که پهنای او بر دو فرسنگ بیش

     وز آن روی بزگوش با نرم پای                     به فرسنگ سیصد کشیده به جای

  ز  بزگوش تا    شاه    مازندران                         رهی زشت و فرسنگهای گران

     پراکنده در پادشاهی سوار                           همانا فزون است ششصد هزار

بزگوش و نرم پای بدان سان که از بیتهای شاهنامه بر می آید نام دو سرزمین بوده است. این سرزمینها از آن روی بدین نام خوانده شده اند که جایگاه بزگوشان و نرم پایان بوده اند. بزگوشان جاندارانی افسانه ای اند که گوشهایی همانند بز دارند و نرم پایان نیز که دوالپایان هم خوانده شده اند جاندارانی دیگرند افسانه ای و زیانبار،با پاهایی نرم و دوال مانند. در بیتهایی دیگر از نرم پایان سخن رفته است و شهر آنان جایگاه شاه مازندران شمرده شده است.در این بیت نیز بزگوش در کنار سگسار سخن رفته است :

           زبزگوش و سگسار و مازندران                   کس آریم با گرزهای گران

همانگونه که در ابیات فوق دیدیم از بزگوش به عنوان یکی از سرزمینهای تاثیر گذار در حوادث ایران یاد شده است . تحلیل و بررسی ابیات فوق در بخش مربوط به ایرانویج و تورانیان آورده شده است.

طبق اخبار معتبری که ما در خصوص منطقه بارا ارائه نموده ایم به احتمال قوی کشتی نوح در یکی از قله های این رشته کوه جای گرفته است .این رشته کوه با توجه به جنبه نجات بخشی اقوام ساکن اطراف آن در مقابل تهاجمات بیگانگان به ویژه آشوریان یک حالت تقدس به خود گرفته است و در اساطیر کشورمان منعکس شده است و از محتوای اوستا چنین بر می آید که نام این کوهها باید اسنونت باشد.

 

12- پادیر (پی دیرا)

این اسم بیشتر با اقوام لولوبی و کوتی مرتبط بوده و در الواح لولوبی ،کوتی و کاسی و بعدها در کتیبه ها و سالنامه های آشوریان ثبت گردیده است. اولین اشاره در کتیبه آنوبانی در سرپل ذهاب مربوط به هزاره سوم قبل از میلاد می باشد آنوبانی می گوید که تصویر خویش و تصویر الهه ایشتار را بر کوه پادیر نقش کرده است.

بعدها کاسیها و در دوره ای که بر بین النهرین تسلط یافتند خود را پادشاه کوتیان و پادیر معرفی نموده اند.اشاره به پادیر بعدها به کررات توسط آشوریها آورده می شود. در منطقه بارا بخشی از محوطه باستانی شهر باوانان پی دیرا(پادیر) نام دارد. برخی از مستشرقین شوردا و شوردیرا را معادل پادیر گرفته اند . شوردا و شوردیرا و پادیر در بارا نامهای محوطه های به پیوسته می باشد.

 

 

 

13- ماد ،ماند:

یکی از نامهای قومی و جغرافیایی می باشد که در پارسی باستان نمی توان معنی خاصی برای آن یافت . واژه ماد به سومری مد به آشوری مادای ، امادای و ماتای به زبان عیلامی نو ماتاپه به زبان عبری قدیم مادای به پارسی ماد وبه زبان یونانی قدیم مدی به زبان ارمنی قدیم مارک و در منابع اسلامی ماه و مای ذکر گردیده است .

در هزار سال پیش از میلاد اومان ماندا قبیله ای شمالی بودند که معنی متاخرآن عبارت از کیمریان ، اسکیتها و مادها می باشد در زبان سومری نیز کلمه مادای به معنی کشور وجود دارد که از ماتو اکد ی یا ماتوم سامی ماخذ شده است. مادها اولین قومی بودند که بر علیه آشوریان متحد شدند و آنها را بر انداختند. ماد بزرگ شامل غرب و شمال غرب ایران بوده است. امپراطوری ماد توسط دیاکو ذکیرتویی در جنوب آذربایجان پایه گذاری شده است و بعدها به بخشهای جنوبی و همدان و زاگرس مرکزی گسترش یافته است. با ترجمه کتیبه های آشوری مشخص شده است که سرزمین مادای یعنی هسته اولیه امپراطوری ماد در حوضه رود قزل اوزن بوده است. هم اکنون در اطراف رود قزل اوزن روستایی بنام ماد آباد وجو دارد. در شهر باروانان نیز محوطه ای بنام ماد ماند وجود دارد. اسم ما تی برای دختران تا چند ده سال گذشته در روستا رایج بوده است و هم اکنون نیز چندنفراز زنان روستا ماتی نام دارند. اولین اشاره به ماد در سال 842 ق.م و مربوط به ناحیه ارازیاش و خارخار در لشکرکشی سلمنسر سوم پادشاه آشور می باشد واین شروع یک دوره جدید از حضور قوی عنصرماد و پارس در منطقه می باشد که روز به روز بر اهمیت و قدرت آن افزوده شده ودرنهایت به مهمترین رقیب ودشمن آشور تبدیل شدند . اشاره به ماد در تمامی دوره های حکومت های آشوری همچون شامشی اداد پنجم ، سمیرامیس ملکه آشور ، تیگلت پیلسر سوم ، سارگن دوم ، اسر حدون تکرار می گردد در کتیبه های بابل ، لوح های اورارتویی و کتاب عهد عتیق به ماد اشاره گردیده است .

14 - سوما :

روستای سوما که نام فارسی آن صومعه علیا میباشد از توابع شهرستان میانه استان آذربایجان شرقی در فاصله 42 کیلومتری میانه به سمت تبریز قرار دارد. بدلیل واقع شدن در یک منطقه حاصلخیز با گذشت هزاران سال هرگز خالی از سکنه نبوده و از بخت خوش ماست که مردم این روستای کهن از گزند حوادث ویرانگر روزگار جان سالم به در برده تا رازها و معماهای ناگشوده تاریخ کشورمان را با مراجعه به حافظه تاریخی ثبت شده در اسامی امکنه و خاطرات ایشان بگشاییم .

روستای صومعه علیا با جمعیتی حدود 4000 نفر و 1000 خانوار به فاصله چند کیلومتری جنوب دامنه های کوه بزگوش در میان یک دره حاصلخیز قرار گرفته است. مردم این ناحیه به کار کشاورزی دامداری و عمدتا باغداری مشغولند. بدلیل بارش مناسب و زمین حاصلخیز کشت دیم گندم و جو از اعتبار خاصی در این منطقه برخوردار است. این روستا دارای یک ویژگی منحصر بفرد است و آن سیستم فاضلاب خانگی است که از دوران باستان تاکنون برقرار مانده و می توان قدمت هزاران ساله آن را از بازمانده های صنعتی و فنی مناطق باستانی این ناحیه ردیابی نمود.

مردم این روستا دارای یک سری رسوم هستند که فقط با مراجعه به پیشینه تاریخی آن و سنتهای دینی زرتشتی میتوان توضیح داد.

با توجه به اسامی مکانهای باستانی که در حافظه تاریخی مردم این منطقه از پنج هزار سال پیش تاکنون حفظ نموده اند، می توان مردمان این ناحیه را از بومی ترین مردمان ایران پنداشت که این گنجهای ارزشمند را برای ما در حافظه خود دارند. اگر به هر دلیلی مردم این ناحیه در یک دوره تاریخی از بین می رفتند و قومی دیگر جایگزین ایشان می شد قطعا اسامی مکانها تغییر می کرد و اقوام جدید اسامی مطلوب خودشان را بر امکنه این ناحیه مقرر می نمودند.  

در زبان ترکی سوما به احتمال قوی سومای بوده است و مرکب از سوم +آی می باشد. سوم در زبان ترکی آذربایجانی به معنی درشت و تنومند ، تمام و یکپارچه،بزرگ و محکم و استوار می باشد. واژه آی به معنی ماه می باشد و در بعد اساطیری به معنی الهه و آفریننده بوده است. این اسم برای دختران نیز بکار رفته است بنابراین اسم سوما به معنی الهه بزرگ همچون ماه کامل معنی میدهد.

ریشه یابی واژه سوما در متون باستانی :

ریشه کلمه سوما از کهن ترین متون قابل ردیابی است اولین بار در اسناد سومری به شکل سوموکان به عنوان خدای کشتزارها و گله ها آمده است. همچنین قرابت نزدیکی بین واژه سوما و سومر وجود دارد با عنایت به اینکه زبان سومری نیز از نوع التصافی همچون زبان ترکی است. این شباهت فقط محدود به این اسم نیست و ما اسامی مشترک زیادی را بین این دو ناحیه سوما و سومر ذکر خواهیم کرد.

بخش اول هردو اسم یعنی سو بمعنی آب می باشد . کلمه سومر را ترکیبی از دو بخش سو+مر که سو به معنی آب و مر به معنی بین(بین النهرین) می باشد.

همچنین شوکامون یا شومو (سومو)خدای آتش زیرزمینی و حامی سلاله شاهی کاسی می باشد منطقه باروی می تواند برای محققانی که سالها در پی یافتن نحوه ارتباط خدایان قوم کاسی با آرییاییها هستند جایگاه ایدآلی باشد.

واژه سوما به معنی عصاره ، افشره ، زبده ، جوهر و شربت مقدس یا شراب گیاه سوم است و هم چنین این واژه در ادبیات مقدس ودایی به گیاه زندگی ، آب حیات، ماه و خدای ماه نیز اطلاق شده است.سوم همان افشره سکرآور است که هندوان در قربانی های ودایی می نوشیدند ؛ در این قربانی ، قوچ و بز نر ذبح می کردند.

سوم در دوره ودایی :

از زمانی که سرودهای ودایی سروده شده تا به امروز مذهب هندوئیسم دستخوش انقلاب عمیق فکری شده است و تغییرات عمده و اساسی در آن روی داده است؛ در قربانی های ودائی ، برهمنان مجری قربانی ، گیاه سوم را از کوه ها و جاهای مخصوص جمع و شیره آن را با آب مخلوط می کردند و از صافی می گذراندند و پس از تخمیر می نوشیدند.خواص سکر آور آن برای برهمنان خوش آیند بود و بدین جهت می گفتند که خدایان نیز آن را دوست دارند.

قسمت های زیادی از سرودهای ریگ ودا نیز راجع به همین افشره سوم است و تقریبا « ماندالای نهم »  در ستایش و منافع آن اختصاص یافته و آن را به درجه الوهیت رسانده اند و صفات سرمدی و قدرت مطلق و شفادهنده بیماری ها و بخشنده مال و خداوند خدایان، شناخته شده و آن را با وجود مطلق یکی پنداشته اند.

خدای سوما ، نماینده افشره سوم است و نزد هندوان حکم "دیونیس" رومیان را دارد.

سوما در ا وستا :

در تلفظ پهلوی هوم homو در تلفظ مصطلح فارسی هومhum است آنچه که از متن اوستا بر می آید نام گیاهی است و نام ایزدی که نگهبان و موکل این گیاه بوده و هم اسم مرد پارسائی است که با وارستگی و دینداری زندگی می کرده است. در اوستا ، یسنا هات 9 و 10 و 11 به هوم اختصاص دارد که به هوم یشت معروف است.البته یشتی از کتاب یشت ها به نام هوم یشت است. این یشت بسیار کوتاه است و در آن هوم زرین ، دور دارنده مرگ ، مورد ستایش قرار گفته است. گمان می رود این یشت یا از میان رفته و این اندک مقدارش به ما رسیده است یا آنکه آنچه در خلال یسنا آمده است وابسته به این یشت بوده که در یسنا جای داده شده است و این نظر اخیر با حقیقت بیشتر سازگاری دارد.

اصالت اندیشه آریایی ، بویژه ایرانیانی که از هندوان جدا شده بودند ، در مطالعه هوم در اوستا روشن می شود.عناصر طبیعی ، مفاهیم مجرد و غیر مجرد ، ایزدان و فرشتگان و چیزهای دیگر تنها دست آویزی هستند برای ساختن قالبی که روح ایرانی در آن جای گیرد. هوم که مسلما گیاهی بیش نیست ، برای جلوه گری این روح، در شکل ایزدی نمایان می شود تا نیکان را نیرو بخشد و به جنبش برانگیزد و پشتیبانی شود از برای سجایای اخلاقی و قهرمانی. آنچه که در اوستا به نام و عنوان ایزد و فرشته آمده است ، با صراحت در این باره منعکس است و اینها عنوان هایی است شاعرانه و بیانی تمثیلی که با نیرو و قدرت در انگیزش نیکی و به زیستی و فروکوبی بدی و بد منشی ساخته و پرداخته شده اند.

هوم به آن دلیرانی که در پیکار اسب تازند ، زور و نیرو می بخشد ؛ هوم به زنان زاینده ، پسران نامور و فرزندان پارسا دهد . هوم به آنانی که به میل در آموزش نسک نشینند تقدس و فرزانگی بخشد. هوم به دخترانی که دیر زمانی شوهر نگرفته نشستند یک شوهر پیمان شناس بخشد؛ به محض اینکه خواهش شود از آن خردمند. ( یسنا ــهات 9 ــ ص 166)

پس از عصر نخستین اوستا و صدر آئین زرتشت ، هنگامی که عناصر پیشین تجدید حیات کردند ، هوم ایزد باز هم دارای مقامی بلند گشت. هنگامی که مومنان سرود نیایش می خواندند ، خواهان آن بودند تا از مرز و بومشان زشتی ها و بدی ها و دیوان پراکنده گردند: این خان و مانی که از آن اهوره مزداست ، که از آن هوم راستی پرور است

به غیر از یسنا و یشت ها ، در مهر یشت هم هوم درمان بخش در بلندترین قله کوه هریئتی برای ایزد مهر فدیه می آورد و او را می ستاید.

در گوش یشت هم هوم درمان بخش برای ایزد نگاهبان چارپایان فدیه                    می برد.داستانی که در این قسمت نقل می شود با مضامین شاهنامه در این مورد یکی است

در ویسپرد از هوم و پیشکش کردن آن به ایزدان و فروهر های پاک دینان و همه روان های پاک سخن رفته است.( رک: ویسپرد ــ فرگرد 9 و 10 )

در بندهش آمده ایزد هوم اندر گوکرن است که منظور ، هوم درمان بخش است.در گزیده های زاد اسپرم ، در گسترش آفرینش که با تشتر است ، هوم نیز او را یاری    می کند . در این کتاب نیز آمده که فروهر زرتشت اندر هوم دوردارنده مرگ است.

در مینوی خرد ، هوم ، مرتب کننده مردگان است.

فشرده هوم و مراسم مربوط به آن :

روحانیان از شاخه های زرین گیاه هوم ، شیره کشی کرده و با افزودن چیزهایی بدان نوشابه ای فراهم می کردند که در مراسم مذهبی نوشیده می شد . گیاه هوم گیاهی بوده دارای خواص درمانی و طبی و در اوستا سرور همه گیاهان بوده است و به همین سبب است که تشخص یافته و در مفهوم ایزدی ، یعنی گیاهی مورد ستایش در آمده است.

استعمال هوم در مراسم مذهبی بسیار قدیم است . اساسا شربت مسکری بوده . پس از ظهور زرتشت کلیه فدیه خونین و استعمال شربت مسکر نزد ایرانیان باز داشته شده است؛ هرچند که از هوم در هیچ جای گات ها سخن نیست ولی بارتولمه نوشته است که در گات ها ، یسنا 32 قطعه 14 ، پیامبر ایران استعمال شراب مسکر را بازداشته است ؛ در قطعه مذکور از صفت دوردارنده مرگ سخن رفته که در اوستا غالبا برای هوم آمده است.نزد ایرانیان پس از زرتشت هوم شربت مسکری نبوده است.(یشت ها )

در هوم ، مستی خشم و بیخودی وجود نداشت ؛ سروری بود اهورائی ؛ چون هوم نشاط و سرور سالم به همراه داشت و به تن مومنان درستی و سلامت می بخشود.این گیاه افزوده بر خواص مستی آورش ، دارای وی‍‍‍ژگی های فراوانی بوده و در درمان بسیاری از بیماری ها موثر بوده است.پس آن را گیاهی ایزدی و مزدا آفریده پنداشتند و بر آن شدند که چون گیاه مقدسی است بایستی توسط روحانیان شیره اش فراهم شود و با اعمالی مذهبی همراه باشد تا اثرات درمان بخش آن دو چندان شود و برای تاثیر بیشتر ، هنگام پالایش برای آن مراسمی پدید آمد.

مراسم بدست آوردن هوم از مهم ترین مراسم مزدیسناست؛ با آداب و شستشوی مخصوصی با سرود اوستا در مقابل مجمر آتش ، پنج یا هفت ساقه از هوم با قدری آب زور و شاخه کوچکی از اورورام (شاخه انار) در هاون با ترتیب مقرر فشرده می شود و به آن اسم پراهوم می دهند . در واقع پراهوم چند قطره آب است که چندین ساعت بر آن اوستا خوانده اند.

خداوند برای نخستین بار هوم را در قله کوه البرز پدید آورد.دانه هوم بوسیله پرندگان منتشر گشت و در کوه های بلند این گیاه اهورائی روئید.گیاهی زرگون که دارای خواص درمانی فراوان است

جالب است که تعدیل رسم سوما نوشی در مراسم مذهبی تحویل سال نو در روستا اجرا می شود. بدین صورت که قبل از تحویل سال نو مقداری گیاهان معطر تهیه و خرد کرده با آب و شیر مخلوط نموده و برای تبرک چهل بار سوره یاسین را خوانده و به آن می دمند. این شیره بعدا به مقدار کافی با آب مخلوط شده و سر سفره هفت سین گذاشته و بعد همه جرعه ای از آن را برای تبرک می نوشند. احتمالا گیاه سوما همان خشاش باشد که در کوههای بزقوش به شکل طبیعی می روید.

به دلیل قرار گرفتن این منطقه در مسیر جاده ابریشم بسیاری از پادشاهان ایرانی از این منطقه عبور و در سفرنامه های خود یاد نموده اند. روستای سوما در زمان صفویان از موقوفات شیخ صفی الدین اردبیلی بوده و از رونق بالایی برخوردار بوده است . از بناهای بزرگ دوره صفوی حمامی بوده است بسیار وسیع که در دوره شاه طهماسب در روستا ساخته شده بود که در حدود 40 سال پیش توسط مردم تخریب شد. طبق یادداشتهای ناصرالدین شاه در سفرنامه اش هنگام عبور از این منطقه چندروزی در سوما اتراق می نمایندواز آب وهوای منطقه در سفرنامه خود تعریف می نماید .

کلنل استوارت انگلیسی به سال 1836 میلادی در خاطرات خود می نویسد بجای ادامه راه بجانب ترکمنچای به روستای سوما رفتیم که اسعد افندی سفیر عثمانی به مدت 6 ماه در یکی از باغات سوما چادر زده بود تا در هوای مطلوب آنجا مداوا شود. لرد کرزن در کتاب معروف ایران و قضیه ایران در قسمت مربوط به میانه از حشره زهر آگین و کشنده به نام مله یاد کرده و می گوید که در ایران در رابطه با مله میانه بیش از بعضی از پادشاهان این کشور گفت و گو شده و مطلب نوشته شده است و در مورد آن افسانه ای بیان میکند که پروفسور ادوارد براون نیز از آن یاد نموده است. داستان مزبور چنین روایت شده : « زمانی یکی از اهالی سوما به ده مجاور که هشترود نام داشته،سفر کرد و با اهالی آن ده نزاع کرد و به دست آنها به قتل رسید. از جسد مرد مقتول در سوما حشره مله شروع به رشد و نمو کرد. هر موقع که یکی از اهالی هشترود وارد سوما می شد آتش کینه دیرینه، در خون این حشرات مشتعل شده و با گزیدن نوادگان قاتلان اجداد خود انتقام خویش را می گیرند. نیش آنها برای دیگران گرچه دردناک است ولی بی آزار می باشد». این موضوع که چرا روستای سوما سپر بلای سایر دهات ایران شده است معلوم نیست.

این روستا در گذشته از دوران صفویه و قاجاریه و پهلوی از رونق فرهنگی بالایی برخوردار ودارای حوزه علمیه بود. در زمان حمله روسها به ایران، این ناحیه مورد توجه ایشان بوده و عهدنامه ترکمانچای در چند کیلومتری این روستا منعقد شده است. حزب توده در این ناحیه بشدت فعال بوده و هنوز هم خاطرات این رویدادها در حافظه مردم این ناحیه وجود دارد. در آن دوران فعالان سیاسی زیادی در این روستا زندگی می کردند و مردم این ناحیه غلام یحیی و سید جعفر پیشه وری را به خوبی می شناسند.

15- کوثاربا و پادیر :

این کلمه در منابع مختلف ذکر شده در یونانی به شکل اکسایا به عنوان یکی از شهرهای باستانی ایران آمده است . محوطه ای باستانی اطراف بارا می باشد. شاید این نام از قوم کاسی به جامانده است که با تسلط خود بر گوتیان به سال 1741 ق.م امپراطوری خود را پایه گذاری نموده و بر بابل چیره شده و حدود 560 سال بر بابل حکومت کردند .

فردوسی با دریغ و افسوس از ویرانی و فراموشی آن یاد می کند:

کجا کز جهان کوس خوانی همی           جز این نیز نام ندانی همی


هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...

نوشتن دیدگاه