به وب سایت روستای صومعه علیا خوش امدید

جدیدترین اخبار و مطالب مربوط به روستای صومعه علیا را در این سایت مشاهده کنید

باروانان ارمانشهر ایرانیان

نوشته شده توسط: مهدی حاتمی در ۲۹ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۱۶:۰۹
دسته بندی:  تاریخ بروانان و سوما» مقدمه تاریخ بروانان

 

                   " ایرانویج"

هم اکنون بحثی را اغاز می کنیم که تا به حال بسیاری از مورخان و عموم ان را افسانه پنداشته اند موضوع ایرانویج ارمانشهر ایرانیان که سرگل سرزمینهای ایران است که ملوک واقوام در راه ان جانفشانیها نموده اند .

من قبل از اینکه وارد بحث مستندات اصلی شوم لازم می دانم مختصری در خصوص اهمیت این منطقه توضیح دهم.همانطور که در بخش های گذشته نیز توضیح دادیم منطقه باروانان در حساسترین نقطه ایران و اسیا قرار گرفته است کوههای بزقوش از البرز جداشده و همچون ماری خزنده به سمت مرکز اذربایجان کشیده می گردد از طرف دیگر یک رشته کوه از امتداد زاگرس در نزدیکی بیجار شروع و به تدریج اوج می گیرد و تا سمت شرقی دریاچه ارومیه و کوه بلند سهند ادامه می یابد این مار نیز از شمال همدان شروع وبه سمت روم امتداد می یابد.

اگرخوانندگان عزیز به تاریخ باستانی ایران اشنا باشند متوجه شده اند که چرا من از مار برای توصیف این دو رشته کوه استفاده می نمایم.

در یک موقعیت ژئوپلوتیک این دو رشته کوه به نزدیکترین فاصله از هم می رسند و یک دالان طبیعی را بوجود می اورند که تنها گذرگاه فلات مرکزی ایران به اسیای ضغیر و اروپاست. که در عهد باستان به دروازه کوهستان در زمان مادیها دروازه ملل و در زمان اسکندر به دروازه کاسپین مشهور بوده .در بین این دو رشته کوه سرزمینی چهرگوش به ابعاد 50 *20 کیلومتر تشکیل می گردد که یکی از خوش ابو هواترین و حاصلخیز ترین نقاط ایران است . بهتراست این سرزمین را همچون باستانیان ورنه یعنی چهارگوش بنامیم.

این سرزمین چهرگوش از عهد باستان یک مکان مقدس برای بیشتر اقوام بود . حکومتها و تمدنهای عهد کهن همیشه برسر تصاحب این سرزمین در جدالی مهیب به سر می بردند و اگر نبود اگاهی مردمانش از اهمیت این سرزمین به قطع سالها یوغ بیگانگان را می بایستی تحمل می کرد و شاید ما ایرانیان میراثی نداشتیم که بر ان افتخار کنیم. این اقوام مسکون در این منطقه هرگز یوغ بیگانگان را تحمل نمی کردند از رموز بزرگ روایت ماست تعداد لشکر کشیهای سومریان بابلیان ایلامیان و اشوریان به این سرزمین بقدری زیاد است که مورخان در اکثر اوقات فقط به ذکر سالهای لشکرکشی بسنده می کنند. ما از لشکر کشی نا رام سین در هزاره سوم قبل از میلاد به این منطقه اگاهیم.

تکوین امپراطوری کوتیان وکاسیان در این منطقه و غلبه ایشان بر تنها قدرتهای جهان باستان سومر و بابل و عیلام باعث شد تا بخت النصر قسم یاد کند که غرور شکسته بابل را احیا کند. لشکر عظیم ساز کرد و به بروانان فرستاد فرمانده لشکر بابل طی نامه ای به بخت النصر اعلام داشت که سرزمینی که ما را برای تصرف ان فرستاده ای لبریز از جماعت دژها و قلاع میباشد و دشت وکوه پوشیده از ابادیهاست.

ایشان عقب نشینی کرده و به خراب نمودن روستاهایی در دره های زاگرس اکتفا نمودند.

شیلهاک اینسو شیناک شاه عیلام در اوج شکوه امپراطوری خویش در قرن دوازده پیش از میلاد به سوی باروانان لشکر کشید و بیت باری (باروانان ) را با عنوان خانه گرگها در کارنامه خود ثبت نمود.

جالب است بدانیم که هجوم کوتیان به مدت 100 سال و حمله کاسیان به مدت 410 سال حاکمیت بین النهرین را به اقوام ایرانی ثبت شد ولی حمله بابل و ایلام به چند سال هم نکشید و مردم باروانان تسلط ایشان را در هم شکستند . در قرن 12 ق.م اشور یکی از نفرت انگیزترین و غیرانسانی ترین حکومتهای دنیا در اوج کار خویش بود ایشان نیز از هجوم خویش به باروانان یاد نموده اند. ولی لشکر کشیهای مکررایشان برای در هم شکستن اراده پولادین ایرانیان از هزاره اول قبل از میلاد شروع شد.

ادادنراری از سال 911 – 890 ق.م توکولتی نینورت دوم در سال 885 ق.م و اشور نایسراپال دوم سه بار در سالهای 881 – 883 – 880 ق.م به این منطقه لشکرکشید اشورنایسراپال دراین لشکرکشیها خونبارترین وکثیف ترین جنایتهای انسانی را متحمل شد و افراد بسیاری از ایرانیان را سربرید و دست وپاهای بسیاری را قطع کرد. بسیاری رابر نیزه کردند و بدن گروهی را با شکنجه های وحشتناک متلاشی کردند و زنها و دخترها را با دامن چاک خورده به اشور بردند.

سلمنسر سوم در سالهای 859 – 842 – 837 – 834 – 827 لشکرکشیهای مهیب و دهشتناک خویش را تکرار نمود.

شامشی اداد پنجم در سال 823 – 821 -820 – 819 از لشکرکشی وکشتار مادیها یاد می کند.

بعد از او اداد نراری سوم خردسال ودر واقع مادرش سمیرامیس وارث تاج وتخت اشور می شوند و در سالهای 788 -793 – 802 – 805 – 807 به ماد لشکر کشیدند . اساطیر ما از اشوریها به نام دیوها یاد نموده اند. در سال 806 – 807 این دیوها با اورارتوها " تورانیان " به پادشاهی منوا (بسیار شبیه منو و منوچهر باستانی ماست ) جنگ نمودند.

در سالهای 772-774-775 ق.م پادشاه اورارتو " تورانیان " به کشور باروتا " باروانان " و پارسوا " پارسوخلو" لشکر کشید این لشکر کشیها در سالهای 771- 769-768 تکرارگشت.

در سال 743 گروهی از مردم ماد به دیوک متصل شده و اورارتوها "تورانیان "شکست سختی خوردند. قلع و قمع اورارتوها به دست اشور به سال 743 ق.م فرصت مناسبی را برای قدرت گرفتن مادها و مانناها فراهم نمود. در این زمان دیوک به سال 727 ق.م اولین حرکت استقلال طلبانه خود را در مادمرکزی شروع نمود و طبق منابع اشوری در سال 715 ق.م شکست خورده به سوریه تبعید شد.

در سال 744 ق.م تیکلت پیلسر سوم در دورجدیدی از تهاجمات به مادمرکزی لشکرکشید اومثل اجداد جنایتکارخودبه سربریدن مادها نپرداخت بلکه انگشتان ایشان را قطع نمود تا ایشان از جنگ بر علیه اشوریها عاجز شوند.

چه اراده و ایمانی بر این مردم بود که با وجود این همه خشونت و قدرت های ویرانگرو خردکننده تسلیم یوغ ایشان نمی شدند.؟

در سال 737 و بار دیگر در همین دوره به رهبری سرداری بنام اشوردانی نانی لشکرکشی به ماد تکرار شد.

همچنین نمرود پادشاه اشور که ما او را با اتش ابراهیم می شناسیم در حدود سالهای 744 ق.م تا 720 بارها به باروانان و مادمرکزی لشکرکشی نمود ودرکارنامه خود و سالنامه های خویش از بیت باروا نام برده است.

به سالهای 719 -716 – 715-714-713 سارگن دوم به مادمرکزی لشکرکشی نمود . به سال 702 سنخریب پسر سارگون به ماد لشکرکشید اراده مادیها و کشور باروانان در هم نشکسته و ایشان زیر بار این همه خشونت ودرد منشی نمی روند.

هزاران نفر از مردم سلحشور ماد در راه استقلال و عزت وطن جان خود را از دست میدهند و هزاران اسیر به اردوگاههای اشور روانه است ولی قدرت قهار اشور عاجز از انقیاد ایشان است.

انچه باعث حیرت است اعتراف اشوریها به سلحشوری مادهاست . ایشان مادیها را با صفت مادیهای نیرومند می نامند. داریوش انها را مردمان سلحشور می نامد. در عصر باستان سومریها ایشان را جنگجویان گزنده کوهستان می نامیدند. ایا این همه ایمان و اراده میتوانست بدون پشتوانه فکری و معنوی ایجاد شود؟

ما در بخشهای گذشته ترکیب جمعیتی مادمرکزی در حدود سالهای 700 ق.م را توضیح دادیم و گفتیم که در یک پدیده نادر در تاریخ بشر قبایل لولوبی کوتی کاسی مادی پارسی سوباری تورکور   سکایی در مادمرکزی گردهم امدند وبر علیه یوغ اشور قدبرافراشتند.

جنگهای خونین نیز در دوره اسرحدون اخرین پادشاه اشور در جریان بود که با پیروزی خشتریتی مادی به پایان رسید.

مصائب بالا تصویری بود از اراده و ایمان ملتی که جانفشانیها و رشادتها و مردانگیها وشکست ناپذیری ایشان در اوستا و منظومه بی همتای فردوسی تجلی یافته است. علاوه بر وقوع حوادث مهیب فوق الذکر در باروانان ما وقوع چند حادثه تاثیر گذار در تاریخ بشر را در این منطقه اضافه می کنیم.

زمانی که اشوریها و بابلیها به باروانان رسیدندبا کمال شگفتی و حیرت این منطقه و کوهستان مرتفع بزقوش را همان کوه نیسیر که کشتی نوح بران ارام گرفت نامیدند.

کوه نیسیریا جودی مذکور در قران را با مادها و کوتیها و اورارتوها مرتبط می دانستند و اشوریها کوه بزقوش را همان نیسیر دانستند.

علت اینکه کوههای ارارات به اشتباه کوه نیسیر پنداشته شد کتاب تورات نام اورارتو را به شکل تحریف شده ارارات که در تعبیر لاتینی ارمینا ثبت کرده است. زمانی که علمای دینی یهودی متون تورات را هجی می کردند انها حرف صدادار " ا "را به کلماتی که نمی شناختند افزودند بطوریکه اورارتو شد ارارات و این در طی سالهای اخیر است که دست نوشته های کومران در سواحل دریای مرده شکلی از اسم با نیمه صدا دار   w را در هجای اول به ما داده اند.

زمانی که یهودیان در باروانان تبعید بودند اورارتوها سکاها ماننا ومادها و کوتیها در همسایگی هم می زیستند و قلمرو اورارتو تا کوههای بزقوش امتداد داشت و حتی ایشان در دوره هایی باروانان را به تصرف خویش در اوردند و برداشت یهودیان و گمنامی باروانان باعث شد که کوه نیسیر در ارارات پنداشته شود.

این مطلب را اسطوره توفان سومری نیز تایید می کند زمانی که اوتنا پیشتیم داستان طوفان را برای گیل گمیش روایت می کند کوه نیسیر در سرزمینهای شمالی سومر بین سرزمینهایی در حدود دریاچه ارومیه و زریوار و دریای خزر قرار دارد . وما ارتباط قوی سومر با سوما را در بخشهای قبلی توضیح دادیم.

حال که به اهمیت منطقه باروانان از لحاظ جغرافیایی و اساطیری واقف شدیم می پردازیم به ایرانویج.

 

طبق متون اوستا در گاهان و خرده اوستا و یشتها اهورا مزدا می گوید:

نخستین کشوری که من بیافریدم ایرانویج میباشد او را پتیاره از اهریمن زمستان سخت و اژی سرخ است.

برای زمستان سخت و اژی سرخ تفاسیر زیادی امده است که به توضیح انها می پردازیم در اوستا گفته شده است که در ایرانویج 10 ماه سرما است و 2 ماه گرما . البته این موضوع نمی تواند برای همه دوره های تاریخی صادق باشد ولی احتمال اینکه ایرانویج در دوره هایی زمستانهای سخت را گذرانده باشد وجود دارد.منطقه باروانان به دلیل واقع شدن در منطقه کوهستانی از ارتفاعی حدود 1500 تا 3300 متر از سطح دریا برخوردار است و زمستانهای سخت را تجربه کرده وحتی در 50 سال اخیر نیز زمستانهای سردی را پشت سر گذاشته است . در دامنه های بزقوش و ارتفاعات بالای ان سرما همیشه وجود داشته و حتی در ماههای گرم تابستان دمای هوا به صفر درجه نیز می رسد از لحاظ اب وهوایی منطقه باروانان دارای هوای بسیار مطبوع وخنک در تابستان می باشد که در اوستا نیز منعکس شده است " اگرمن نمی افریدم مینوی بوم وسرزمین را همه مردم به ایرانویج می شدند به سبب خوشی انجا." البته در عهد باستان بسیاری از اقوام و ملل به این منطقه هجوم اورده ودران اسکان داشتند و نشانه های تمدن در وجب به وجب این خاک حاکی از این موضوع است.

دومین تهدید و پتیاره که بر ایرانویج عنوان شده است اژی سرخ یا اژی دهاک هم گفته شده است.

اژی سرخ احتمالا کنایه از وجود اتشفشان در ایرانویج است که در دوره هایی فوران کرده و به کشور اسیب رسانده است . اگرما به جغرافیای باروانان توجه کنیم متوجه می شویم که این منطقه درست در وسط دو اتشفشان سبلان وسهند قرارگرفته است .

اژی با نیرویی وعظمتی در خور مقابله با زمین را داشته ونیز از نظر کیفیت با اتشفشان قابل مقایسه میباشد.

مار در نقش مایه های ایلامیان نقشی راستین است این نقش در باروانان در روی سفالها نیز دیده می شود. در دو طرف تخت پادشاهی ایشان دو مار تصویر شده است که به احتمال قوی که از تصویر پردازی لولومیان وحکومتهای منطقه باروانان اخذ شده است واین نقش مایه ما را به افسانه ضحاک ماردوش هدایت می کند.

در اوستا از کوهی بنام ارزوره نام برده شده که دیوان خود را در غارهای ان می اندازند و در قله ان به گرد هم می ایند در بندهش (12 بند 8 ) وودادستان دینگ (33 بند5 ) ارزور دروازه دوزخ به شمار امده است . ارزور به صورت کوه دیوان و مقابل هرابرزیتی که کوه ایزدان است درامده است . بنابر دادستان دینیگ (33 بند5) باید ان را در شمال در کناره های دریای خزر جستجو کرد .اما بندهش (12 بند16) ارزوردیگری را می شناسد که با ارزور یشت 19 بند 2 که در جهت روم "یعنی امپراطوری روم شرقی "قرار دارد یکی است.

از یک روایت پهلوی که قبل از دادستان دینیگ می اید این نکته امده است که " می گویند که دوزخ در پشته کوه ارزور قرار دارد و ارزور را دروازه دوزخ می دانند."

اوستا یک ارزوره   و یک ارزور امده است نخستین را با کوهی که در سلسه جبال البرز واقع است یکی دانستند و دومی را با کوهی که در جهت روم قرار دارد. مطالب بالا بسیار واضح توصیفی است از وضعیت منطقه باروانان.

همانگونه که توضیح دادیم کوههای بزقوش از البرز جدا و به سوی اذربایجان امتداد یافته و در نزدیکی بستان اباد تمام میگردد در مقابل یک رشته کوه از شمال همدان به سوی باروانان حرکت و به کوههای سهند و از انجا به کوههای ارارات و روم به پیش می رود و سرزمین باروانان یا بهتر بگوییم ورنه در بین این دو رشته کوه قرار میگیرد و او دو رشته کوه همان مارهای افسانه ضحاک هستند که در دو طرف سرزمین او ارمیده اند.

طبق روایت ابوریحان بیرونی از ماییل که از طرف ضحاکمامور بود هرروز مغز دو نفر را برای مارهای دوش ضحاک اماده کند .یکی از انها را ازاد نمود و به جای ان مغز قوچی را به ضحاک می داد و جوانانی که از این مهلکه جان بدر می بردند را در کوههای غرب دماوند مستقر می کردند که بعدا نیای کردها شدند. این روایت نیز با جغرافیای کوههای بزقوش مطابقت می کند.

از مطالب شاهنامه بر می اید که البرز در شرق سرزمینهای ایرانی قرار داشته است بویژه در اغاز داستان فریدون و فرستاده شدن او به البرز کوه که تاکیدی است بر استدلال ما برای محل ایرانویج.

طبق بند هش به صراحت می نویسد : ایرانویج به ناحیت اذربایجان است.

در زمان ساسانیان ایرانویج را اذربایجان می دانستندوکشور را به چهار قسمت تقسیم کرده بودند که عبارت بود از شمال شرقی بنام خوراسان شمال غربی بنام ایرانشهر وجنوب شرقی سیستان وجنوب غربی خوزستان بوده است.

همچنین مورخان زیادی ایران ویج را در اذربایجان می دانند که با وجود توضیحات و مستنداتی که ارائه شد شاید نیازی نباشد ذکر گردد.

 

در بند هش از کوه چگاد دائیتی نام برده شده است که بلندای ان به اندازه یکصد مرد یعنی حدود 180 متر بوده است که چینودپل براوایستد که احتمالا یکی از کوههای موجود در ماد مرکزی است.

همچنین از کوه اوشداشتار در سیستان نام برده شده است که نمی تواند صحیح باشد و احتمالا در مادمرکزی همان کوه اوش داش باشد که امکان دارد در دوره ای در دست سکاها "سیستانیها " بوده باشد. استاد پورداور با استناد به تحقیقات دارمستر و کیگر اورده است :

" ورنا اسم مملکتی است مستشرقین را در سر تعیین محل ان اختلاف است. بقول سنت ان مملکت پتشخوارگر   است که عبارت باشد از دیلم یا گیلان حالیه بنابراین مملکت مذکور در ناحیه کوهستانی جنوب قفقاز و ناحیه جنوب غربی دریای خزر واقع است.

این مملکت همانست که در نخستین خرگرد وندیداد در فقره 18 از ان یاد شده چهارمین مملکت روی زمین شمرده گردیده و مسقط الراس فریدون خوانده شد.

نکته قابل توجه ذکر فریدون در وردنه است و این خود نشان می دهد که مرکزیت قبایل ایرانی پس از هجوم به بابلیان تغییر یافته است . شاهنامه پایتخت ایرانیان را در این دوران یعنی پس از پیروزی بر بابل در جایی بنام کوس می خواند.

زامل گذر سوی تمیشه کرد                نشست انور ان نامور بیشه کرد

کجا کز جهان " کوس"خوانی همی           جز این نیزنامش ندانی همی

فردوسی با افسوس از گمنامی کوس یاد می کند و درماندگی خود را از نبود شاهدی به جز نام کوس اعلام می کند.

کوس نیک برای ما اشکار است و همان کوسابار فعلی در باروانان است . کاستابار مذکور اسکندر و کاشن یا کاسیا مذکور در کتیبه های اشوری و اکسیای یونانی است. امل نیز همان امو دیراسی یعنی پایین شوردیرا میباشد که محل مذاکره خشتریتی با فرستادگان اشوری بود.

از مطالب شاهنامه چنین برمی اید که فریدون از اقوام کاسی بوده و پایتخت ایران در ان دوران کاسپیا بوده است وهمچنین حمله ایران به بابل و چیره شدن ایرانیان به پادشاهی ایشان بوده است.

پس گانداش به سال 1741 ق.م موسس سلسله کاسیها که معاصر سامسوئیلونی پسر همورابی پادشاه بابل همان فریدون در تاریخ اساطیری ماست . پادشاهان کاسی عنوان یانزی یا اریانزی داشتند بنابراین ما باید بسیار خوشبخت باشیم که فردوسی تاریخ دوران باستان ما را ثبت نموده است وما باید با رویکردی نوین نسبت به تدوین تاریخ کشورمان همت گماریم.

درمزدیسنا این اعتقادی کهن میباشد که ور در اوستا همان ورنگه نامیده میشود. در غرب مادمرکزی ابادی حاصلخیزو وسیعی وجود دارد که ورنکش نامیده میشود که دارای صدها چشمه و جویبار حاصلخیز است که از دامنه های بزقوش سرچشمه می گیرد و به احتمال قوی همان ورنکه میباشد که در طول زمان به ورنکش تبدیل شده است.

همچنین در تحقیقاتی جدید مارهای افسانه ضحاک را با اسطوره ما مهرپرستان مرتبط دانسته اند وماباچنداثر باستانی که از منطقه داریم علامت صلیب شکسته و خورشیدکه نماد مهرپرستان می باشد را یافته ایم و به احتمال قوی یکی از مراکز و خاستگاههای میتراپرستی " مهرپرستی"ناحیه باروانان بوده است.

 

     اسطوره ور جمشید

 

طبق متون اوستا ور جمشید در ایرانویج است. ما اسطوره طوفان ملل دیگر از جمله سومر و بابل و یهودیان را در نظر گذراندیم . طبق اسطوره سومری خدایان در جلسه ای تصمیم می گیرند که نسل بشر را از بین ببرند یکی از این خدایان این خبر را به اوتناپیشیتم می دهد و می گوید که خدایان اراده کرده اند که نسل بشر را از بین ببرند و به او می گوید که کشتی بسازد و از همه موجودات جهان جفتی و از بذر همه گیاهان نمونه ای بردارد و در کشتی بگذارد و در زمان خاصی بهکشتی رفته دریچه ان را مسدود کند .اوتناپیشیتم این کار را انجام میدهد . زمان طوفان فرا می رسد و ابرهای سیاه همه جا را گرفته و بارانهای سیل اسا شروع به باریدن می کنند اب همه جا را تا قله کوهها فرا می گیرد . پس از هفت روز طوفان ارام می گیرد و اوتناپیشیتم کبوتری را به بیرون می فرستد و او برمی گردد و جایی برای نشستن پیدا نمی کند . او دوباره کلاغی به بیرون می فرستد و کلاغ بر نمی گردد واوتناپیشیتم با افرادش در کوه نیسیر "جودی داغ قران " وبزقوش کنونی به روایت اشوریها و بابلیها پیاده می گردندو زندگی انسان از این نقطه شروع میشود.

حال می پردازیم به روایت ایرانی از اسطوره طوفان برف و عصر یخبندان.

ان گاه اهوره مزدا به جم گفت :     هان ای جم هور چهر پسر ویونگهان :

بدترین زمستان برجهان استومند فروداید که ان زمستان اسیب رسان و مرگ اور است .ان بدترین زمستان بر جهان استومند فروداید که پربرف است برف ها بارد بر بلندترین کوهها به بلندای اردوی.

ای جم :

از سه جای گوسفندان بدین جای برسند :انها که در بیمگین ترین جاهایند – انها که بر فراز کوههایند – وانها که از روستاهای ژرفند بدان کنده مانها .

ای جم:

پیش از ان زمستان و از ان پس که برف ها ذوب شوند ودر پی سیلاب اب این سرزمین ها با اور گیاهان باشند اما در زمستان اگر جای پای رمه ای بانگ کنان در جهان دیده استومند دیده شود شگفتی انگیزد.

پس توای جم ان ور را بساز. هریک از چهار برش به درازای اسپریسی و تخمه های رمه ها و ستوران ومردمان و سگان و پرندگان و اتشان سرخ سوزان را بدان جا ببر.

هریک از برش به درازای اسپریسی برای زیستگاه مردمان :هریک از چهاربرش به درازای اسپریسی برای استبل گاوان و گوسفندان ....

وبدان جا اب ها هدایت کن در ابراهه هایی به درازای یک هاثره و بدان جا مرغ ها برویان همیشه سرسبزوخرم -همیشه خوردنی و نکاستنی...

وبدان جا خانه ها بر پای دار خانه هایی بلند اشکوب خروار وپیرامون خروار ...

وبدان جا بزرگترین و برترین و نیکوترین تخمه های نرینگان و مادینگان روی زمین را فراز بر...

بدان بلندترین جای نه گذرگاه بساز درقسمت میانه شش و در پایین ترین قسمت سه گذرگاه ایجاد نما.

پس ان گاه هزار تخمه نرینگان ومادینگان را به گذرگاههای فرازترین جای –ششصد تا را بدان میانه و سیصدتارا بدان پایین ترین قسمت...

ور پناهگاهی زیرزمینی بزرگی است که جم به فرمان اهورا مزدا ساخت تا مردمان و جانوران در برابر زمستان سخت و کشنده ای که دیو ملکوس پدید خواهد اورد در ان پناه جویند.

ور به معنی دژ وقلعه میباشد که در تحول ایرانی باستان ودگردیسی واک های " و " "ب " به یکدیگر تبدیل گشتند مثل بشتاسب به ویشتاسب به همین ترتیب ور نیز به بر یا بار تبدیل گشت . کلمه بار در فارسی به معنی قلعه و حصار دژ به کار می رود همچنین به معنی قصرو بارگاه و پشته نیز معنی میدهد.

ناظم الاطبا در کتاب فرهنگ خود می گوید که ور مرادف بر است در جمیع معانی.

بنابراین واژه بار شکل تغییر یافته ور می باشد کلمه ور در منطقه باروانان به صورتهای مختلف در اسامی مکانها وجود دارد به عنوان مثال سیور که به سیبار تبدیل شده است ولی هم اکنون نیز در سوما به ان سیور می گویند . سیور از دو بخش سی +ور تشکیل شده و به معنی دژ می باشد همچنین اسم روستای ورنکش و ورزقان واژه ور را در خود دارد.ورزقان تبدیل یافته ورزرگان است که از دو بخش ور +زرگان "بزرگان" تشکیل شده و به معنی قلعه بزرگان میباشد.ورنکش بصورت ورنکه بوده است که بعدها تبدیل به ورنکش شده و همان ورونه یا سرزمین چهارگوشه مذکور در اوستا ست که زادگاه فریدون نیز میباشد.

حال می پردازیم به ور "بار " جمشید وخصوصیات معماری ان.

دژ باروانان درکناره یک شیب قرار گرفته است ودر عهد باستان در زیر این دژ یک تپه طبیعی بوده که از خاکی از نوع رسوبی سخت تشکیل شده است . اطراف قلعه باروانان از یک نوع لایه رسوبی سخت تشکیل شده است و این امکان را میدهد که در داخل ترکیب سخت ان غار یا تونلی کنده شود.

دژ بروانه در زمینی به مساحت 200 *400 متر ساخته شده و ارتفاع ان حدود 30 متر میباشد . قاعده پایینی ان به شکل بیضی میباشد و شکل دژ زمانی که به بالا تر برویم همچون مخروط بیضی میباشد بیضی بالایی نیز به طول 100 وعرض 40 متر میباشد.

این مخروط به نحوی استوار شده است که خاک ان پخش نشده و استوار بماند برای این منظور از سنگهای بسیار بزرگ در داخل ان استفاده شده واین سنگها به نحوی روی هم چیده شده اند که استواری این تل عظیم برقرار بماند.خاکی که این تل از ان تشکیل یافته از تونلهاودالانهیی که در داخل کنده شده است بوجود امد و زمانی که زیر دژ را می کنده اند خاک ان را روی دژ انباشته نموده اند البته خاک به شکل خاصی روی قلعه انباشته شده است و بوسیله دالانهایی که با اجر و گچ ساخته اند تونلهایی به داخل دژ هدایت می گردد.همچنین روی خاک های انباشته شده قلعه ای ساخته شده بود که بر تمام منطقه اشراف داشته است و قلعه بیشتر بعدها استفاده نظامی پیدا کرده است . طبق متن اوستا اهورامزدا به جمشید می گوید که در قسمت بالایی 9 دروازه در قسمت میانی 6 دروازه و در قسمت پایین 3 دروازه بسازد.

اگرما به دژ باروانان دقت کنیم ارتفاع ان در بخش شمالی 30 متر ودر سمت جنوب که به سراشیبی منتهی میگردد حدود 50 متراست . تونلهایی که ما هم اکنون از انها اطلاع داریم که در چند سال اخیر با کندن استخری توسط باغداران قسمت جنوبی روئیت شد دو عدد از این تونلها در قسمت شمالی مشرف به سراشیبی وجود دارد که بدلیل ایجاد رسوب حاصل از ریزش ابها امکان تردد در انها سخت است.

گذشت هزاران سال از عمر این تونلها باعث ایجاد رسوب در ته انها گشته است در سمت جنوبی منتهی به سراشیبی دهانه تونلی هم اکنون وجود دارد "شکل 15 " و زمانی که در این مکان با بیل مکانیکی استخری حفر می شد دهانه تونلی باز گشت. انچه جالب می نماید این است که سقف تونل سیاه رنگ است که نشان میدهد در عهد باستان با مشعل در ان تردد کرده اند و دوده مشعلها در ان به جا مانده است یا شاید بعدها اتش سوزی در داخل دژ اتفاق افتاده است. دهانه تونل بعد از چند متر در عهد باستان با سنگ و گل مسدود گشته است و کاملا مشخص است که مسدود کنندگان دهانه تونل به قصد این کار را انجام داده اند . در چند متری همین تونل چند تونل دیگر وجود دارد که اب از انها بیرون می اید و انچه حیرت اور است وجود تکه های سفال و اشیا باستانی که اب بیرون می اورد و نشانگر این است که در داخل دژ و در مسیر اب این تونلها اشیایی از این دست وجود دارند.

وقتی ما به سطحی بالاتر برویم یعنی حدود 5 متراز سطح پایه دژ. به یک سکویی بر می خوریم که از لایه رسوبی سختی تشکیل یافته است در روی این سکو یک سری حفره های منظم ایجاد شده است که طبق شکل 16 به صورت منظم بعضی تا دو متری عمق دارد و بعضی تا اعماق دژ ادامه دارد.

در چند سال اخیر که حفاران غیر مجازاقدام به حفر غیرقانونی سطح بالایی دژنموده بودند بقایای یک دالان که بوسیله کچ و اجر ساخته شده بود پدیدارگشت. "شکل 17 "

همچنین در راس شرقی قاعده دژ یک تونل زیرزمینی وجود دارد که از دژبه سمت شرق درعوق 3-2 متری زمین به یک تپه کوچک به ارتفاع حدود 6متری امتداد می یابد متاسفانه این تپه توسط مالک ان در حدود 15 سال پیش با بلدوزر هموار گشت و زمانی که بلدوزر تپه را صاف می کرد چند اتاقک زیرزمینی پدیدار گشت که چند کوزه سفالی داخل ان بود و در ان زمان بدون توجه این اتاقکها پر شدند.وجود تونلهای متعدد منتهی به دژ باروانان را پیرمردان روایت می کنند.در بالای قلعه نیز یک سازه اجری وجود داشت که در حدود 50 سال پیش برای ساختن حمام در روستا تخریب گردیده است . هم اکنون قسمت بابلای دژ مقداری نشست کرده است و این نشانگر ریزش بخشی از سقف سازه های داخلی دژ میباشد . این دژ در زمانهای بعدی به عنوان قلعه نظامی مورد استفاده قرار گرفت و نمونه هایی از ان در ماد مرکزی ساخته شده است که به تلهای گوتیان مشهور بوده است. نمونه ای از این تل ها در روستاهای خواجه قیاس ورزقان و غریب دوست وجود دارد .البته ابعاد انها کوچکتر میباشد وبیشتر برای ساختن قلعه در بالای ان و همچنین به عنوان اطلاع رسانی بوسله علایم اتش بوده است.

دژ بروانان شگفتیهای زیادی دارد که نیاز به کاوشهای باستان شناسی است یکی از موضوعات شگفت انگیز کاربرد گچ در ساختمان این دژ میباشد .طبق روایات شاهنامه به فرمان جمشید دیو ناپاک خاک را با اب اندرامیخت وچون به خاصیت گل پی برده شد خشت ساختند و با سنگ وگچ دیوار بر اوردند.

همچنین طبری در کتاب خود می گوید :ازسال 250 تا سال 316 شیاطین را که اسیر و برده کرده بود به بریدن سنگ و تراشیدن مرمر و پختن گچ ودرست کردن اهک گرفت و بفرمودتاباگچ وسنگ وگل بناوحمام بسازند.

بلعمی نیز میگوید: در عهد اواین گچ سپید اب ورنگها اوردند و معجونها ساختند در همه روایات بالا ابداع گچ واهک را به جمشید نسبت داده اند و این مصالح فراوان در دژباروانان بکار رفته است . به تصویر 18 توجه کنید.

یک روایت قدیمی در منطقه وجود دارد وان لوله کشی به بالای دژ توسط لوله های سفالی است و این موضوع اکنون برای ما پذیرفتنی است زیرا مسیر خط انتقالی اب از دامنه های بزقوش به نزدیکی باروانان وجود دارد که به سمیرامیس نسبت میدهند که احتمالا در دوران جمشید انجام شده است.

همچنین درقسمت جنوبی دژ در انتهای یکی از باغها که برای استخر حفرشده است یک لوله سفالی به قطر 6 اینچ از مسیر دژ بیرون امده است. همچنین در قسمت بالای همین باغ چند غار در چند سال گذشته عیان شده است البته این غارها به تعداد بسیار فراوان در زیر لایه های خاک منطقه وجود دارد که تعداد انها از صد عدد نیز فراتر می رود.

در بعضی از روایات نسبت جمشید را به نوح می برند. مثلا کتاب الطوال :

جم پسر ویرنجمان پسر ایران وهمان ارفخشذ پسر سام پسر نوح بود. در کتاب مجمل : جمشید بن ویوبنجمان بن سالح بن ارفحشدبن سام بن نوح بود. در چند روایت دیگر جمشیدرابانوح وسلیمان و سام برابر داشته اند.

این روایات با توجه به محل به خاک گل نشستن نوح در مادمرکزی میتواند حقیقتی در خود داشته باشد. در روایات بسیاری جمشید را خورشیدپرست وبت پرست معرفی نموده اند.

یک روایت شگفت به دوران جمشید که در سیرالملوک وکتاب الانساب وتاریخ یعغوبی امده و بسیار با وضعیت قومی مادمرکزی تطبیق می کند:چون پراکندگی زبان درمیان مردمان پیداشد وبه نوزده زبان سخن می گفتند.نزد فالغ بن عامر پیامبر امدند. اوگفت شما را با این پراکندگی زبان یک زمین جان نمی دهد. انها گفتند پس زمین را میان ما پخش کن. فالغ زمین را بر انها قسمت کرد. چین وهند سند وترک خزر وتبت وبلغرو دیلم و توابع زمین خراسان نصیب فرزندان یافث بن نوح گردید که پادشاه انها جمشاد بود وزمین باختر وماورای فرات تا نقطه باختری قسمت اولاد حام وباقی زمین سهم فرزندان سام گردید.

فرزندان سام پسر نوح با عموزاده خود جم شاه با وجود اختلاف زبان در بابل ( بابل صحیح نیست حقیقت این است بگوییم باروی) ماندند. در سرزمین بابل " باروی " کسی جز فرزندان ارفخشذ پسر سام با جم شاه باقی نماند.

وجود هزاران هکتار منطقه مسکونی در ماد گویای حقیقی شگفت وحیرت انگیز از واقعیت داشتن فرمانروایی جم وشکوه وعظمتی است که از دوران او روایت نموده اند.

موضوع جام جم که بسیاری در مورد ان سخن رفته است را میتوان به نحوی که در روایات مردم منطقه وجود دارد توضیح داد . طبق روایاتی در عهد باستان در مادمرکزی در بالای قلعه هایی که به فاصله معینی از هم ساخته شده بودند نگهبانان قلعه ها بوسیله اینه وشمع وعلایم رمزی که با حرکات خاص اتش قابل رمزگشایی بود اطلاعات مناطق دوردست را بوسیله این علایم به همدیگر می رساندند . احتمال این وجود دارد که مردم این موضوع را بسط داده وگفته اند که جمشید اینه ای دارد که حوادث دنیا را در ان می بیند.

مطالبی که در خصوص معماری باروانان وهمچنین وجود مصالح ونحوه خبر رسانی ذکر کردیم برای این بود که بتوانیم دژ باروی را با ور جمشید مرتبط کنیم. ولی با توجه به پوشیده بودن دژ و تونلها و دریچه های ان اطلاعات ما در خصوص ویژگیهای ان ومعماری داخل ان محدود است ونیاز به کاوشهای باستان شناسی دارد ولی وضعیت ظاهری و مواردی که در اوستا از خصوصیات ور جمشید گفته شده است برای هدایت به واقعیت ساختن باروانان و مطابقت ان با ور جمشید مناسب می باشد.


هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...

نوشتن دیدگاه